لغت نامه دهخدا
نیایشگریها فزون گشتشان
ستایش ز اندازه بگذشتشان.شمسی ( یوسف و زلیخا ).- نیایشگری کردن ؛ ستایش کردن. پرستش و عبادت کردن :
نشست و نیایشگری کرد چند
بدان خال فرخ پی ارجمند.شمسی ( یوسف و زلیخا ).شه از خواب دوشینه سر برگرفت
نیایشگری کردن از سر گرفت.نظامی.