مولایی

لغت نامه دهخدا

مولایی. [ م َ / مُو ] ( حامص ) مولا و سرور بودن. سروری و آقایی و بزرگی. ( ناظم الاطباء ). || بندگی و بردگی. غلامی و چاکری و خدمتگزاری :
این دو طفل هندو از بام دماغ
بر در صدرش به مولایی فرست.خاقانی.به جوش آمد سخن در کام هرکس
به مولایی برآمد نام هرکس.نظامی.از عرب تا عجم به مولایی
سر فشانیم اگر بفرمایی.نظامی.شده شغلم به کشورآرایی
حلقه در گوش من به مولایی.نظامی.

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) منسوب به مولا( مولی ) ۲ - ( اسم ) قسمی از بهترین اقسام برنج که در گیلان بعمل آید.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم