مشرفی

لغت نامه دهخدا

مشرفی. [ م ُ رِ ] ( حامص ) تفتیش و دیده وری. نظارت و جاسوسی. عمل اشراف : و دیگر روز فروگرفتن وی [ اریارق ] سلطان پیروز وزیری خادم را و بوسعید مشرف را که امروزبرجای است و به رباط کندی میباشد و هنوز مشرفی نداده بودند... به سرای اریارق فرستاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 228 ). در آن روزگار با دبیری و مشاهره که داشت مشرفی غلامان سرایی برسم وی بود سخت پوشیده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 273 ). امیر مثال داد تا جمله مملکت را چهار مرد اختیار کنند مشرفی را. ( تاریخ بیهقی ).
رایش که مشرفی قضا کرد عاقبت
ملک ابد گرفت و به دیوان نو نشست.خاقانی.و رجوع به مشرف شود.
مشرفی. [ م َ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب به مشارف الشام . ( ناظم الاطباء ). شمشیری است منسوب به مشارف الشام. ( مهذب الاسماء ). شمشیر شامی. سیف مشرفی. منسوب به مشارف شام. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مشرفیه شود.

فرهنگ فارسی

شمشیری است منسوب به مشارف الشام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ابجد فال ابجد فال فرشتگان فال فرشتگان فال حافظ فال حافظ