مسکین نواز

لغت نامه دهخدا

مسکین نواز. [ م ِ ن َ ] ( نف مرکب ) بیچاره نوازنده. نوازنده مستمند. که مساکین و بیچارگان را مورد لطف و نواخت قرار دهد. و رجوع به مسکین شود :
مست است یار و یاد حریفان نمی کند
ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من.حافظ. || ( اِخ ) خدای تعالی که صفت مسکین نوازی دارد :
همه طاعت آرند و مسکین نیاز
بیا تا به درگاه مسکین نواز.سعدی ( بوستان ).

فرهنگ فارسی

بیچاره نوازنده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال اوراکل فال اوراکل فال راز فال راز فال انبیا فال انبیا