لغت نامه دهخدا محو گردیدن. [ م َح ْوْ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) محو شدن. محو گشتن. زایل شدن. برطرف شدن. سترده شدن. || نیست و نابود شدن : تا صفات سیئه محو گردد. ( مجالس سعدی ص 18 ).