ودان

لغت نامه دهخدا

ودان. [ وِ ] ( ع مص ) وَدن. تر کردن چیزی و تر نهادن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). || نیکو کردن حال عروس و نیکو قیام نمودن بر آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). و همچنین نیکو کردن تیمار اسب. ( از اقرب الموارد ). || کوتاه ساختن چیزی را. || به چوب دستی زدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ودان جلد؛ به خاک سپردن پوست را تا نرم گردد. ( اقرب الموارد ). رجوع به ودن شود.

فرهنگ فارسی

ودن . تر کردن چیزی و تر نهادن یا کوتاه ساختن چیزی را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال حافظ فال حافظ فال تک نیت فال تک نیت