لوائی

لغت نامه دهخدا

لوائی. [ ل َ ] ( اِخ ) مشهور به بابا سلطان قلندر. اصلاً از مردم قم است. در عهدشاه عباس ماضی در تکیه حیدری خانه چهارباغ اصفهان پوست نشین بوده ، مثنویی دارد که این دو بیت از اوست :
عربی در میان مکه و شام
کسب اسباب مینمود مدام
بهر تحصیل مال و کسب هنر
از حضر رخت بست سوی سفر.
_( l50k )_( از قاموس الاعلام ترکی ).
لوائی. [ ل َ ] ( اِخ ) از مردم سبزوار. در عهد اکبرشاه به هندوستان رفت و مورد اکرام و احسان او واقع شد. وی در 979 هَ. ق. درگذشت. این بیت او راست :
در پیش غیر از آن نکنم گفتگوی تو
تا جای در دلش نکند آرزوی تو.( از قاموس الاعلام ترکی ).

فرهنگ فارسی

از مردم سبزوار در عهد اکبر شاه به هندوستان رفت و مورد اکرام و احسان او واقع شد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم