قرابات

لغت نامه دهخدا

قرابات. [ ق َ ] ( ع اِ ) ج ِ قرابة. ( ناظم الاطباء ) :
من کآمده ام در این خرابات
پیوند بریدم از قرابات.نظامی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع قرابه : من کامده ام در این خرابات پیوند بریدم از قرابات . ( نظامی )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم