نیازش. [ زِ ] ( اِمص ) عبادت. پرستش. ( یادداشت مؤلف ). عرض نیاز. رجوع به نیاز شود : هزاران گونه بنماید نیازش به شیرین لابه و نیکو نوازش.فخرالدین اسعد. || نوازش : سروشان را به نام نیک بستود نیازشهای بی اندازه بنمود.فخرالدین اسعد.|| مزید علیه نیاز است. ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
عبادت . پرستش . عرض نیاز . یا نوازش . یا مزید علیه نیاز است .