نونشست

لغت نامه دهخدا

نونشست. [ ن َ / نُو ن ِ ش َ ] ( ن مف مرکب ) نونشسته. تازه به شاهی رسیده. به تازگی بر تخت جلوس کرده :
جوان خیره سر بود و هم نونشست
فرستاده را تیز بنمود دست.فردوسی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم