نور چشم. [ رِ چ َ/ چ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وجود بسیار عزیز و گرامی. نور دیده. که دیدنش موجب روشنی چشم و انبساط خاطر است. فرزند بسیار عزیز. دوست گرامی : دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر کای نور چشم من به جز از کشته ندروی.حافظ.ای نور چشم من سخنی هست گوش کن تا ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن.حافظ.جمال دختر رز نور چشم ماست مگر که در نقاب زجاجی و پرده عنبی است.حافظ.
فرهنگ فارسی
وجود بسیار عزیز و گرامی . نور دیده . که دیدنش موجب روشنی چشم و انبساط خاطر است . فرزند بسیار عزیز . دوست گرامی .