میشم

لغت نامه دهخدا

میشم. [ م َ ش َ ] ( اِ ) چیزی است که در نوعی از سنبل باشد عطاران او را ردقه گویندو آن زهری است که در یک ساعت بکشد و بعضی گویند میوه درختی است که لون او سیاه و کریه بود. خسکی گوید دانه ای است که از یمن به اطراف برند و اهل یمن و حجاز او را در عطرها و بویهای خوش بکار برند. اهل حرمین آن عطر را که میشم در او باشد بشناسند. رازی و ابن ماسه گویند میشم دانه ای است شبیه بطم ، رنگ او به زردی مایل بود و خوشبوی باشد و نیز گویند آن دانه ای است به قدر فلفل و به رنگ اوست الا آنکه میشم را زودتر از فلفل توان شکست و از میان او مغزی بیرون آید سفیدرنگ و خوشبوی. ( از ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی ).

فرهنگ فارسی

چیزی است که در نوعی از سنبل باشد عطاران او را ردقه گویند و آن زهری است که در یک ساعت بکشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال امروز فال امروز فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال آرزو فال آرزو