میراث دار

لغت نامه دهخدا

میراث دار. ( نف مرکب )میراث دارنده. ارث بر. میراث خوار. وارث :
شنیدم ز میراث دار محمد
سخنهای چون انگبین محمد.ناصرخسرو.و رجوع به میراث خوار شود.

فرهنگ فارسی

میراث دارنده ارث بر میراث خوار وارث
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال لنورماند فال لنورماند فال کارت فال کارت فال نوستراداموس فال نوستراداموس