لغت نامه دهخدا
میاندوآب. [ دُ ] ( اِخ ) قصبه و مرکز بخش میاندوآب از شهرستان مراغه ، واقع در 56 هزارگزی خاوری مهاباد و 40هزارگزی شمال بوکان و 55هزارگزی جنوب باختری مراغه و 187هزارگزی جنوب باختری تبریز، با مختصات جغرافیایی 47 درجه و 6 دقیقه طول و 36 درجه و 58 دقیقه و 20 ثانیه عرض. آب قصبه بیشتر از زرینه رود و سیمین رود تأمین می گردد که آب زرینه رودبه علت تلخی فقط برای آبیاری مصرف می شود. جمعیت آن در حدود 9738 تن است و قصبه در کنار شوسه تبریز به مهاباد و بوکان و در جلگه واقع و دارای ادارات دولتی و خیابانها و دبیرستان و دبستانها و حدود 300 باب دکان و کاروانسرا و یک کارخانه قند در 12هزارگزی است. محصول عمده آن چغندر و کشمش و زردآلو و حبوب و کرچک و شفتالوست. شغل عمده اهالی داد و ستد و کشاورزی و دامداری و صنایع عمده آن جاجیم و جوراب بافی است.( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ). نام مرکز بلوک مرحمت آباد مراغه. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ). نام قصبه ای در 48هزارگزی دو راهه بناب میان قجلی و میاندوآب کهنه. کارخانه قندسازی دارد که در سال 1315 هَ. ش. دایر شده است. ارتفاع آن در حدود 1300 گز و حداکثر حرارت 35 و حداقل 15 درجه است. ( از یادداشت مؤلف ).