معر

لغت نامه دهخدا

معر. [ م َ ع َ ] ( ع مص ) بیرون افتادن ناخن از چیزی که به آن رسیده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کم گردیدن پر و مانند آن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || افتادن همه موی پیشانی و جز آن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ریختن همه موی پیشانی چنانکه چیزی از آن باقی نمانده باشد و بعضی آن را به پیشانی اسب اختصاص داده اند. ( از اقرب الموارد ).
معر. [ م َ ع ِ ] ( ع ص ) ناخن افتاده به چیزی که آن را رسیده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کم موی و کم پر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). کم موی و کم پشم. ( ناظم الاطباء ). || شتر پشم ریخته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بخیل کم خیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خلق معر زعر؛ خلق تنگ و زشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کم گوشت. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

عیار گیر چاشنی گیر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال زندگی فال زندگی فال درخت فال درخت فال انبیا فال انبیا