مد من

لغت نامه دهخدا

مدمن. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) پیوسته و همواره کننده چیزی. ( آنندراج ). که ادمان کند بر کاری. که پیوسته همان کار کند: مدمن خمر؛ دائم الخمر. ( یادداشت مؤلف ). ادامه دهنده و منفک نشونده از چیزی. ( از متن اللغة ). نعت فاعلی است از ادمان. رجوع به ادمان شود. || دائم. همیشه. همواره. فراوان. باربار. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی قبلی شود.
مدمن. [ م ُ دَم ْ م ِ ] ( ع ص ) آنکه دستوری می دهد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ): دمنه ؛ رخص له. ( متن اللغة ). رجوع به تدمین شود. || آلوده کننده و ناپاک کننده. ( ناظم الاطباء ). گله گوسفندان که سرگین ناک گرداند مکان را یا جای را. ( آنندراج ). نعت فاعلی است از تدمین. رجوع به تدمین شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) دوام دهنده بچیزی همیشه کنند. کاری .
آنکه دستوری می دهد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تماس فال تماس فال انبیا فال انبیا فال تک نیت فال تک نیت