محم

لغت نامه دهخدا

محم. [ م ِ ح َم ْم ] ( ع اِ ) ظرفی خرد سرتنگ که در آن آب گرم کنند. ( منتهی الارب ). ظرفی آهنین یا برنجین سر تنگ که در وی آب گرم کنند. ( ناظم الاطباء ).
محم. [ م ُ ح ِم م ] ( ع ص ) خویشاوند. || نزدیک. || حاضر. || دست رس. || آنک خود را با آب گرم و یا آب سرد می شوید. || کسی که گرفتار تب شده. || آن که در اندوه و رنج افتاده باشد. || مبتلای تب. ( ناظم الاطباء ). || آن که در زمین تب ناک واقع گردد. || کسی که سیاه می کند. || گرم کننده آب. ( ناظم الاطباء ). رجوع به احمام شود.

فرهنگ فارسی

خویشاوند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال تک نیت فال تک نیت فال رابطه فال رابطه فال جذب فال جذب