محرمت

لغت نامه دهخدا

محرمت. [ م َ رَ م َ ] ( ع اِمص ) حرمان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
محرمة. [ م ُ ح َرْ رِ م َ ] ( ع ص ) مؤنث مُحَرِّم. رجوع به محرم شود.
محرمة. [ م ُ ح َرْ رَ م َ ] ( ع ص ) مؤنث مُحَرَّم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به مُحَرَّم شود. || ماده شتری که ریاضت وی تمام نشده و به سواری درنیامده باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
محرمة. [ م َ رَ م َ / م َ رُ م َ ]( ع اِ ) آنچه شکستن آن روا نباشد. ج ، مَحرمات ، مَحارِم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || زن. زوجه. ( ناظم الاطباء ). زن حرم. || ( اِمص ) حرمت. || حرمان و مأیوسی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

حرمان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال جذب فال جذب فال اعداد فال اعداد