گلوگه

لغت نامه دهخدا

گلوگه. [گ ُ / گ َ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) مخفف گلوگاه :
افغان چگونه کرد تواند از آنکه هست
پیچیده در گلوگه او رشته سر بسر.مسعودسعد.رجوع به گلوگاه شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم