گشاده روی

لغت نامه دهخدا

گشاده روی. [ گ ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) آنکه حجاب ندارد. آنکه رو نبندد. || بشاش.خندان. شادان. طلق الوجه. ( منتهی الارب ) :
رسیدند بهرام و خسرو بهم
گشاده یکی روی و دیگر دژم.فردوسی. || بشاش. خندان. شادان :
گشاده روی باید بود یکچند
که پای و سر نیاید هر دو در بند.نظامی.گشاده روی کنی همچو گل وداع مرا
شکسته دل نکنی پیش عندلیبانم.صائب.رجوع به گشاده رو شود.

فرهنگ فارسی

۱ - آنکه چهره اش باز باشد بی حجاب مقابل رو بسته . ۲ - زیبا جمیل .
آنکه حجاب ندارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم