گره کردن. [ گ ِ رِه ْ ک َدَ ] ( مص مرکب ) بند کردن. استوار کردن : گنجه گره کرده گریبان من بی گرهی گنج عراق آن من.نظامی. || گره زدن : دشمن من این تن بدمهر مست کرده گره دامن بر دامنم.ناصرخسرو ( دیوان ص 279 ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - گره زدن عقده بستن . ۲ - دگمه بستن . ۳ - استوار کردن بند کردن .