وکف

لغت نامه دهخدا

وکف. [ وَ ] ( ع مص ) چکیدن سقف خانه و جز آن از باران یعنی دروه کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || اندک اندک چکیدن و جاری شدن. ( از اقرب الموارد ). || جاری ساختن چشم اشک را و ابر باران را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( اِ ) گستردنی ادیم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
وکف. [ وَ ک َ ] ( ع مص ) خمیدن و میل کردن. || ستم کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || عیبناک شدن. || بزه مند گردیدن. ( منتهی الارب ). گناه کردن. ( اقرب الموارد ). || سست گشتن. ( منتهی الارب ).
وکف. [ وَ ک َ ] ( ع اِ ) فساد. بزه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). تباهی. ( منتهی الارب ). || عیب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || کرانه کوه. ( منتهی الارب ). دامنه کوه. ( اقرب الموارد ). || خوی و عرق. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || فرود زمین درشت سنگ ناک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || برواره مانندی که بر کنیف خانه سازند. ( منتهی الارب ). مثل الجناح یکون علی کنیف البیت. ( اقرب الموارد ). ج ، اوکاف. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || ضعف و سستی. || ثقل و سنگینی. ( اقرب الموارد ). گرانی. ( منتهی الارب ). || شدت و سختی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || فلان علی وکف من حاجته ؛ اذا کان لایدری علی ما هو منها. || مکروه و نقص : لیس علیک فی هذا الامر وکف ؛ ای لیس علیک فیه مکروه و لا نقص. ( اقرب الموارد ).
وکف. [ وُ ک ُ ] ( ع اِ ) ج ِ وکاف. ( اقرب الموارد ). رجوع به وکاف شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال تک نیت فال تک نیت فال شمع فال شمع فال ماهجونگ فال ماهجونگ