وارنگی

لغت نامه دهخدا

وارنگی. [ رَ ] ( حامص مرکب ) اول هر چیز را که رنگ کنند رنگ است و چون در جامه ٔدیگر سرایت کند وارنگی است. ( آنندراج ) :
صفای صبحدم آیینه وارش
شفق وارنگی گلگون عذارش.محسن تأثیر ( از آنندراج ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم