لک درای

لغت نامه دهخدا

لک درای. [ ل َ دَ ] ( نف مرکب ) لک دراینده. بیهوده گوی. هرزه درای. ژاژخای. یاوه سرای. هرزه لای. خام درای. هرزه سرای. هذیان گوی :
گفت ریمن مرد خام لک درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای.لبیبی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال تاروت فال تاروت