لغت نامه دهخدا
از آن هر یکی را بسی هدیه داد
ز درگاه منذر برفتند شاد.فردوسی.فراوان فرستاده را هدیه داد
جهاندیده از مرو برگشت شاد.فردوسی.بر او نیز کرد آفرین شهریار
بسی دادش از هدیه شاهوار.فردوسی.بسیار هدیه از زر و نقره و سلاح بدادند. ( تاریخ بیهقی ).
هدیه ها میداد هر درویش را
تا بیابد نطق مرغ خویش را.مولوی.رج__وع به هدیه شود.