نان پز

لغت نامه دهخدا

نان پز. [ پ َ ] ( نف مرکب ) خباز. ( منتهی الارب ) ( دهار ). طالم. طاهی. ( منتهی الارب ). نانوا. ( ناظم الاطباء ). آنکه نان می پزد : نقل است که در پیش مریدی حکایت می کرد که در بصره نان پزی هست که درجه ولایت دارد، مرید برخاست و به بصره رفت آن نان پز را دید خریطه در محاسن کرده چنانکه عادت نانوایان باشد. ( تذکرة الاولیاء ). || چوب نان پز؛ چوبی که بدان خمیر نان را پهن کنند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

= نانوا

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه نان پزدخبازنانوا.یاچوب نان پز.چوبی که بوسیله آن خمیرنان را پهن کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال تک نیت فال تک نیت فال حافظ فال حافظ فال پی ام سی فال پی ام سی