یاقوت لب

لغت نامه دهخدا

یاقوت لب. [ ل َ ] ( ص مرکب ) با لبی به رنگ یاقوت سرخ. سرخ لب. ( ناظم الاطباء ) :
جام زرین تو پر کرده ز یاقوت روان
ساقی بزم تو یاقوت لب سیم بری.امیرمعزی.مست تمام آمده ست بر در من نیمشب
آن بت خورشیدروی وان مه یاقوت لب.خاقانی.یاقوت لبان در بناگوش
هم غالیه بوی و هم قصب پوش.نظامی.|| ازاسمای محبوب است. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

با لبی برنگ یاقوت سرخ سرخ لب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم