کهستان

لغت نامه دهخدا

کهستان. [ ک ُ هَِ ] ( اِ مرکب ) مخفف کوهستان است. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به کوهستان شود.
کهستان. [ ک ُ هَِ ] ( اِخ ) نام ولایتی است از خراسان ، و معرب آن قهستان است و الحال به تعریب اشتهار دارد. ( برهان ) ( آنندراج ). قهستان و جبل. ( ناظم الاطباء ) :
زمین کهستان ورا داد شاه
که بود او سزای بزرگی وگاه.فردوسی.و رجوع به قهستان و جبال و کوهستان شود.
کهستان. [ ک ُ هَِ ] ( اِخ ) در دو شاهد زیر ظاهراً ناحیتی در قفقاز :
چند جویم به کهستان که نماند اهل دلی
آنچه جویم به کهستان به خراسان یابم.خاقانی.از آن سوی کهستان منزلی چند
که باشد فرضه دریای دربند.نظامی.
کهستان. [ ک ُ هَِ ] ( اِخ ) در دو بیت زیر ظاهراً به معنی ناحیت جبال آمده است :
همیدون از خراسان و دهستان
ز شیراز و سپاهان و کهستان.( ویس و رامین ).متهم ده سال سرگردان بگشت
گه خراسان گه کهستان گاه دشت.مولوی.رجوع به جبال ( اِخ ) شود.
کهستان. [ ک ُ هَِ ] ( اِخ ) نام ناحیتی به شمال هند. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

= کوهستان

فرهنگ فارسی

( اسم ) زمینی که در آن کوه بسیار باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت