پرنم

لغت نامه دهخدا

پرنم. [ پ ُ ن َ ] ( ص مرکب ) بسیار نداوثاد. پراشک :
که ما نام او در جهان کم کنیم
دل و دیده زال پرنم کنیم.فردوسی.- تنباکوی پرنم ؛مقابل کم نم. که آب بسیار بدو آمیخته باشند: من پرنم می کشم.

فرهنگ عمید

آنچه رطوبت بسیار داشته باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال فنجان فال فنجان فال جذب فال جذب فال راز فال راز