پایدار ماندن

لغت نامه دهخدا

پایدار ماندن. [ دَ ] ( مص مرکب ) باقی ماندن. بر قرار ماندن. ثابت ماندن :
نماند کسی در جهان پایدار
همه نام نیکو بود یادگار.فردوسی.شما را خماند همان روزگار
نماند خماننده هم پایدار.فردوسی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم