ناتوانا

لغت نامه دهخدا

ناتوانا. [ ت َ ] ( ص مرکب ) ناتوان. عاجز. ضعیف. درمانده. مقابل توانا. و رجوع به ناتوان شود :
ز سرگین خر عیسی ببندم
رعاف جاثلیق ناتوانا.خاقانی.جهان آفرین ایزد کارساز
توانا کن و ناتوانانواز.نظامی.

فرهنگ عمید

۱. ضعیف.
۲. عاجز، درمانده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال ای چینگ فال ای چینگ فال عشق فال عشق فال انگلیسی فال انگلیسی