زرنج

لغت نامه دهخدا

زرنج. [ زِ رِ] ( اِ ) نوعی از صمغ درخت باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). صمغ باشد. ( جهانگیری ) :
بکوه دگر بود گاه فراخ
فرازش که سخت و بن دیولاخ.
ز بالا دو چنبر ازین سنگ سخت
برون تاختی چون زرنج از درخت.اسدی ( از جهانگیری ).
زرنج.[ زَ رَ ] ( اِخ ) معرب زرنگ. ( فرهنگ فارسی معین ). زرنگ. ( فرهنگ رشیدی ). زرنگ ، قصبه سیستان. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به زرنگ و معجم البلدان شود.

فرهنگ عمید

= زُنج

فرهنگ فارسی

زرنگ قصبه سیستان

دانشنامه آزاد فارسی

زَرَنج
(یا: زَرَنگ، شهر قدیم) در سیستان قدیم که ویرانه هایش در کنار یکی از شاخه های سابق رود هیرمند باقی است. زَرَنگ شهری آباد و معمور بود و در ۷۶۱ش امیرتیمور آن را تصرف و سپس ویران کرد، و همۀ ساکنان آن را به قتل رساند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم