فالی

لغت نامه دهخدا

فالی. ( اِ ) گوشت مغاکچه سرین. ( یادداشت بخط مؤلف ).
فالی. ( ص نسبی ) سمعانی نویسد: منسوب است به یکی از بلاد فارس. ( الانساب ). منسوب به فال است. رجوع به فال شود. || و نیزمنسوب است به فاله در خوزستان. رجوع به فاله شود.
فالی. ( اِخ ) علی بن احمد، ادیب فاضل و شاعر ماهر، مکنی به ابوالحسن و منسوب به دیهی فال نام در آخر سمت جنوبی نواحی فارس و یا به شهری فاله نام نزدیک ایذج ( ایذه ) از بلاد خوزستان بوده ، و در بصره اقامت داشته و از مشایخ آنجا استفاده نموده و در سال 448 هَ. ق. در بغداد وفات یافته است. مدفنش در مقبره جامع منصور است. ( از ریحانة الادب ج 3 ص 187 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به فال آنکه فال گیرد فالگوی .
سمعانی نویسد : منسوب است به یکی از بلاد فارس . منسوب به فال است .

دانشنامه عمومی

فالی (باکینگهام شر). فالی ( به انگلیسی: Fawley ) یک روستا و محله مدنی در بریتانیا است که در ویکام واقع شده است. فالی ۲۵۵ نفر جمعیت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم