علی الصباح

لغت نامه دهخدا

علی الصباح. [ ع َ لَص ْ ص َ ] ( ع ق مرکب ) بامداد. صبحگاهان. بامدادان. هنگام بامداد :
نشان بخت بلند است و طالع میمون
علی الصباح نظربر جمال روزافزون.سعدی.گفتم مگر بخواب بینم جمال دوست
اینک علی الصباح نظر بر جمال دوست.سعدی.به آب روشن می عارفی طهارت کرد
علی الصباح که میخانه را زیارت کرد.حافظ.- علی الصباح نشابور و خفتن بغداد ؛ صبح نیشابور و شام بغداد مفرّح و نشاطانگیز است. و در لطافت هوا مثل بوده است :
صبح نیشابور اگر جان پرور است
شام دجله نیز با وی هم بر است.دهخدا ( دیوان شعر ).

فرهنگ عمید

صبح، هنگام صبح، بامدادان.

فرهنگ فارسی

هنگام بامدادن : علی الصباح بروی تو هر که برخیزد صباح روز سلامت برو مسا باشد. ( گلستان )
بامداد صبحگاهان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم