مازار. ( فعل نهی ) مخفف میازار است که منع از آزار دادن باشد یعنی آزار مده. ( برهان ) ( آنندراج ). کلمه فعل یعنی میازار و آزار مده. ( ناظم الاطباء ). دوم شخص مفرد نهی از «آزردن ». میازار. نیازار. آزار مده. ( فرهنگ فارسی معین ). مخفف میازار است. ( انجمن آرا ) : ما زار به عشق تو و دل غمزده تست زین بیش دل غمزده ما را مازار.هدایت ( ازآنندراج ). || آزرده مشو. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) : گر به فرمان سخنی گفتم مازار از من زانکه جرم است در آن حضرت نافرمانی.فتوحی ( در عذرخواهی از انوری ، از آنندراج ). مازار. ( اِ ) عطار و گیاه فروش را گویند. ( برهان ). عطار و دوافروش. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
عطار، گیاه فروش.
فرهنگ فارسی
۱- ( فعل ) دوم شخص مفرد نهی از آزاردن میازار نیازار آزار مده : مازار بعشق تو و دل غمزد. تست زین بیش دل غمزد. مارا مازار . ( هدایت انجمن آنند . ) ۲- آزرده مشو : گر بفرمان سخنی گفتم مازار زمن زانکه جرم است دران حضرت نافرمانی . ( فتوحی در عذرخواهی از انوری آنند . ) ( اسم ) آمیزنده مخلوط کننده . عطار و گیاه فروش را گویند