لغت نامه دهخدا لب روزی. [ ل َ ] ( ص مرکب ) کم روزی. گنجشک روزی. کردی خوردی. آش بقازنه ( به ترکی ) : هرگز نبدم لب تو یارب روزی یابنده تو نیست مگر لب روزی.یبغو.
فرهنگ فارسی آنکه رزقش اندک باشد کم روزی : هرگز نبدم لب تو یارب روزی یابند. تو نیست مگر لب دوزی . ( یبغو لغ. )