صتم

لغت نامه دهخدا

صتم. [ ص َ ] ( ع ص ) سخت. ( مهذب الاسماء ). درشت سخت. یقال : رجل ٌ صتم وعبد صتم و جمل صتم و حجر صتم و غیر ذلک. ج ، صُتم. ( منتهی الارب ). || کمال چیزی و تمامی آن. یقال : الف ٌ صتم ، بالتسکین ؛ او هو الاکثر یعنی هزار تام.و اموال صتم ، بالضم ؛ ای کامل. ( منتهی الارب ). یقال : عبد صتم. و الف صتم ؛ هزاری تمام. ( مهذب الاسماء ). || ( اِ ) مرد بالغ بنهایت سن کهولت رسیده. ( منتهی الارب ). || حروف صتم ؛ عبارت است از همه حروف غیر از این شش حرف «ب رف ل م ن ». ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

سخت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال فنجان فال فنجان فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال جذب فال جذب