زیرتنگ

لغت نامه دهخدا

زیرتنگ. [ ت َ ] ( اِ مرکب ) مقابل زبرتنگ. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). تنگ ستور. ( ناظم الاطباء ) :
زیر و زبر شود دل خصم تو در نبرد
زینت چو بسته شد به زبرتنگ و زیرتنگ.سوزنی ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).رجوع به زبرتنگ شود. || آفتاب. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ).

فرهنگ عمید

تنگ زیرین اسب، تنگی که بر زیر زین اسب ببندند.

فرهنگ فارسی

مقابل زبر تنگ زیر تنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال جذب فال جذب فال راز فال راز فال رابطه فال رابطه