روان گیر

لغت نامه دهخدا

روان گیر. [ رَ ] ( نف مرکب ) روان گیرنده. گیرنده روان. آنکه یا آنچه روان را بستاند. آنکه یا آنچه روح از تن جدا کند. روانستان. جانستان :
چه گویی دایه زین پیک روان گیر
که ناگه بردلم زد ناوک تیر.( ویس و رامین ).هنوز افتاده بد شاه جهانگیر
که خوک او را بزد یشک روان گیر.( ویس و رامین ).

فرهنگ عمید

آن که یا آنچه سبب مرگ می شود، گیرندۀ روان، جان ستان.

فرهنگ فارسی

روان گیرنده گیرنده روان روانستان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم