دست دراز. [ دَ دِ ] ( ص مرکب ) درازدست. آنکه دستهای وی دراز باشد. ( ناظم الاطباء ). دارای ساعد و بازوی دراز. طویل الید. || مرادف دست بالا و غالب و مسلط. ( از آنندراج ). زبردست. ( از ناظم الاطباء ). || درازدست و ظالم. ( ناظم الاطباء ). ستمگر.
فرهنگ عمید
۱. کسی که دست های دراز دارد، درازدست. ۲. [قدیمی، مجاز] زبردست.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه دستهای وی دراز باشد دراز دست زبر دست . ۳ - ظالم ستمکار .