لغت نامه دهخدا
می دشمن مست و دوست هشیار است
اندک تریاق و بیش زهر مار است.( منسوب به بوعلی سینا ).کسی کش مار نیشی بر جگر زد
ورا تریاق سازد نی طبرزد.فخرالدین گرگانی ( از کشف الاسرار ).ترا که مار گزیده ست حیله تریاق است
ز ما بخواه، گمان چون بری که ما ماریم.ناصرخسرو.اگر داد و بیداد داور شوند
بود داد تریاق و بیداد سم.ناصرخسرو.گر زهر موافقت کند تریاق است
ور نوش مخالفت کند نیش من است.خیام.شاها طبیب عدلی، بیمار ظلم، گیتی
تسکین علتش را تریاق عدل درخور.خاقانی.آن جام جم پرورد کو، آن شاهد رخ زرد کو
آن عیسی هر درد کو، تریاق بیمار آمده.خاقانی.شهنشهی که به صحرا نسیم انصافش
ز زهر دردم افعی عیان کند تریاق.خاقانی.کشت زهر عشق تو عطار را
وقت اگر آمد دم از تریاق زن.عطار.همچو نی زهری و تریاقی که دید
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید.مولوی.تشریف ده عشاق را پر نور کن آفاق را
بر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش را.مولوی.تا تریاق از عراق آرند مارگزیده مرده باشد. ( گلستان ). گفت چندان مبالغه در وصف ایشان بکردی و سخنهای پریشان بگفتی که وهم تصور کند که تریاقندیا کلید خزانه ارزاق. ( گلستان ).