حجیم. [ ح َ ] ( ع ص ) ستبر. سطبر. ضخیم. ضخم. کلفت. هنگفت. گنده. گنجا . صفت از حجم. قیاساً این کلمه صحیح است مانند طویل و عریض و عمیق و در محاورات فارسی زبانان به معنی بزرگ حجم و ضخیم مستعمل است ، لکن ظاهراً عرب آنرا استعمال نکرده است یا من نیافته ام. رجوع به نشریه دانشکده ادبیات تبریز شماره 3 سال اول شود.
فرهنگ معین
(حَ ) [ ع . ] (ص . ) دارای حجم ، جسمی که حجمش زیاد باشد.
فرهنگ عمید
دارای حجم، پرحجم، بزرگ.
فرهنگ فارسی
دارای حجم، بزرگ حجم، ستبر، ضخیم، طویل وعریض ( صفت ) دارای حجم گنجا . توضیح حجیم در لغت عربی نیامده . سطبر کلفت ضخیم