حوش. [ ح َ ] ( ع اِ ) چیزی حظیره مانند. لغت عراقی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خانه های قلیلی که گرداگرد آنها را سوری احاطه کرده باشد حوش نامند. ( معجم البلدان ): غلامان منتصر به یک صولت حوش و بوش او را... از هم پراکندند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || ( مص ) گرداگرد صید درآمدن تا بدامگاه افتد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). برانگیختن صید. ( المصادر زوزنی ). || گرد آوردن شتران را و راندن آنها را. || از کناره های طعام بدو میان آن رسیدن بخوردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
حوش. ( ع اِ ) چهارپایان وحشی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رمنده. ( مهذب الاسماء ). || ( ص ) رجل حوش الفوأد؛ مرد تیزخاطر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
حوش. [ ] ( اِخ ) دهی است بزرگ [ بخراسان از گوزگانان ] خرم و آبادان اندر میان بیابان نهاده و عرب بیابانهای شهر ازیوبه تابستان اینجا بیشتر باشند. ( از حدود العالم ).
(حُ ) [ ع. ] (اِ. ) گرداگرد، پیرامون.
چهاردیواری.
* حوش وبوش: [قدیمی، مجاز] نزدیکان و داراییِ فرد صاحب قدرت.
پیرامون، گرداگرد، اطراف خانه، چهاردیواری
( اسم ) ۱ - پیرامون گرداگرد اطراف خانه و سرای. ۲ - چهار دیواریی که شبیه بکلبه باشد. یا حوش و بوش. ( اتباع ) دار و دسته اطرافیان.
دهی است بزرگ خرم و آبادان اندر میان بیابان نهاده و عرب بیابانهای شهر ازیو بتابستان اینجا بیشتر باشند.
{POS} [مهندسی مخابرات] ← حوزۀ پوششی شبکۀ شخصی
حوش (استان بسکره). حوش ( به عربی: الحوش ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان بسکره واقع شده است. حوش ۴٬۳۲۸ نفر جمعیت دارد.
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
. حاش و حاشا هر دو کلمه استثناء است (اقرب) در المیزان گوید: از ادب مایّیون است که چون خواهند کسی را تبرئه کنند، ابتدا خدا را تبرئه و تنزیه میکنند سپس آن کس را که اراده کردهاند، زنان مصر چون خواستند یوسف را تنزیه کنند و بگویند: ما هذا بشراً، ابتدا خدا را تنزیه است و گفتند: حاش اللّه: پاکیزه است خدا، مثل آیه که پیش از آنکه شخص مورد نظر را نبرئه کند خدا را تنزیه کرده است. در کشّاف نیز قریب به این مضمون گفته است گرچه توضیح گفته است گرچه توضیح آن بروشنی المیزان نیست. طبرسی در مجمع درباره آیه اوّلی گوید: یعنی یوسف دور است از این اتّهام زیرا که از خدا میترسید و این قول بیشتر مفسّرین است که گفتهاند: این کلمه تنزیه یوسف از اتّهام است. بنابراین لام «للّه» برای علت و حاش به معنی فعل است و در آیه دوّم گفته: معاذاللّه ما در یوسف بدی ندانستهایم. مخفی نماند قول المیزان از هر حیث قانع کننده است. معنی آیهها چنین میشود: گفتند: از خدا به دور، این بشر نیست این فرشته بزرگواری است - گفتند: سبحان اللّه ما بر یوسف بدی ندانستهایم.
گرداگرد، پیرامون.