تشکیل

لغت نامه دهخدا

تشکیل. [ ت َ ] ( ع مص ) صورت کردن آن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). صورت دادن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تصویر چیزی. ( از اقرب الموارد ). شکل کشیدن. ( غیاث اللغات ). || ساختگی و صورت بستگی و انتظام و ترتیب. ( ناظم الاطباء ). || موی پیش سر را درحضله بافتن زن ، چپ و راست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بافتن زن موی پیش سر را که مجتمعکرده باشد بچپ و راست. ( از ناظم الاطباء ). || به پای بند بستن پای ستور را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مشتبه گردیدن کار و پوشیده شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). التباس کاری. ( از اقرب الموارد ). || رسیدن انگور یا به رسیدن درآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) هیکل. کالبد. ( ناظم الاطباء ).
- تشکیلات ؛ سازمان . ( فرهنگستان ).
- تشکیل دادن ؛ صورت دادن. شکل دادن. سازمان دادن.
- تشکیل شدن ؛ صورت گرفتن. شکل گرفتن. سازمان گرفتن. و رجوع به سازمان شود.

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) شکل دادن به چیزی ، سازمان دادن .

فرهنگ عمید

۱. چیزی را شکل و صورت دادن.
۲. درست کردن، ساختن.
۳. سازمان دادن.

فرهنگ فارسی

چیزی راشکل وصورت دادن، درست کردن، ساختن، سازمان
( مصدر ) شکل و صورت دادن بچیزی درست کردن بپا کردن برپای کردن ساختن . جمع : تشکیلات .

ویکی واژه

formazione
شکل دادن به چیزی، سازمان دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم