بقصد

لغت نامه دهخدا

بقصد. [ ب ِ ق َ ] ( ق مرکب ) عمداً. بعمد. عمداً. تعمداً. قهراً. باقصد. قصداً. باعزم. با اراده خود و بالاراده. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

باقصد قصدا باعزم با اراد. خود بالاراده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم