خدنگ

خدنگ

به عنوان درخت و ابزار:

این واژه نام درختی است بسیار سخت که از چوب آن می‌توان نیزه و تیر و زین اسب ساخت. به‌عنوان مثال، تیر خدنگ به تیری اشاره دارد که از چوب خدنگ ساخته شده است و زین خدنگ به زینی که از این چوب ساخته می‌شود، اشاره دارد. این چوب به دلیل سختی و استحکامش در صنایع مختلف مورد استفاده قرار می‌گیرد.

به عنوان جانور:

خدنگ همچنین به خانواده‌ای از گوشتخواران کوچک در زیرراسته گربه‌سانان اشاره دارد. این جانوران در جنوب اوراسیا و آفریقا زندگی می‌کنند و شامل ۳۴ گونه مختلف هستند که در ۱۴ سرده قرار می‌گیرند.

آن‌ها شباهت شگفت‌انگیزی با راسویان دارند. هر دو گروه دارای صورت و بدن دراز، گوش‌های گرد و کوچک، پاهای کوتاه و دم مخروطی و بلند هستند. ساختمان دندان آن‌ها نیز مشابه است و بیشتر گونه‌های آن مانند راسوسانان از غده‌های ترشح مقعدی برای نشانه‌گذاری قلمرو و علامت‌دهی جنسی برخوردارند. با این حال، هیچ خویشاوندی نزدیکی بین این دو گروه وجود ندارد؛ زیرا راسوها از زیرراسته سگ‌سانان هستند و تکامل همگرا موجب شباهت آن‌ها شده است.

برخی گونه‌های این جانور به خوبی رام شده و می‌توانند حقه‌های ساده‌ای را یاد بگیرند. از آن‌ها می‌توان برای کنترل موش‌ها و آفات دیگر استفاده کرد. این جانوران برای از بین بردن موش‌های صحرایی و مارها به جزایر کارائیب و هاوایی برده شدند، اما آن‌ها بیشتر به سراغ جانوران بومی آسیب‌پذیر رفته و تأثیر ویرانگری بر محیط زیست این جزایر گذاشتند.

لغت نامه دهخدا

خدنگ. [ خ َ دَ ] ( اِ ) درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیر و زین اسب سازند و تیر خدنگ و زین خدنگ به این اعتبار گویند. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). درختی است که چوب آن نهایت محکم و صاف و راست باشد چون اکثر از چوب آن تیر می سازند. لهذا مجازاً اسم تیر شده. ( غیاث اللغات ). نام درختی است که از چوب آن حنای زین و تیر سازند و بعضی گویند گز است و چون بیشتر از آن چوب تیر می سازند بمجاز بمعنی تیر شهرت گرفته خدنگان جمع و گاهی تیر خدنگ به اضافه استعمال کنند. بهر تقدیر «جگردوز» و «جگر اوباز» از صفات اوست و با لفظ «زدن » و «کشیدن » و «نشستن » مستعمل است. ( آنندراج ). جنسی از تیر چوبین که همواره سخت باشد و جناق زین نیز از او سازند. ( شرفنامه منیری ). نام درختی است محکم که از چوب آن تیر و جناق زین سازند و نوعی از درخت گز است و چوب آن براستی موصوف. ( از انجمن آرای ناصری ). درختی است نیک سخت که از چوب آن تیر و نیزه سازند و معرب آن خَلَنج. ( از منتهی الارب ). سَندَر قاین آغاجی. پوست درخت خدنگ را توز گویندو در آن می نوشته اند، چنانکه کتبی که درجی اصفهان پیدا شده بر توز نوشته بودند، مرحوم دهخدا رنگ آن را «تار و تیره » تشخیص داده اند و مؤید آن این قول است: و در این ناحیت مشک بسیار افتد [ یعنی در ناحیت خرخیز ] و مویهای بسیار و چوب خدنگ و چوب خنج و دسته کارد ختو. ( حدود العالم چ سیدجلال تهرانی ).
ازین هریکی پنبه بردی بسنگ 
یکی دو کدانی ز چوب خدنگ.فردوسی.وز دژم روی ابر پنداری 
کآسمان آسمانه ایست خدنگ فرخی.اختار و الها من المکاتب اصبرها علی الاحداث...
...لحاء شجر الخدنگ و لحاؤه یسمی التوز.( ابومعشر از الندیم )

فرهنگ معین

(خَ دَ ) (اِ. ) درختی است با چوبی بسیار سخت و محکم که از آن نیزه و تیر و زین اسب درست کنند.

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) درختی با چوب سخت و محکم که از آن نیزه، تیر، زین اسب، و مانند آن می ساختند: پیشگاهی فراخ و اوجی تنگ / از بسی شاخ سرو و بید و خدنگ (نظامی۴: ۶۷۹ ).
۲. تیر راست و بلندی که از چوب این درخت می ساختند: مگر دشمن است این که آمد به جنگ / ز دورش بدوزم به تیر خدنگ (سعدی۱: ۵۳ ).
۳. (صفت ) [مجاز] راست و بلند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیر و زین اسب سازند. یا تیر خدنگ. تیری که از چوب خدنگ سازند. یا زین خدنگ. زین اسب که از چوب خدنگ سازند.
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل
خدنگ
خدنگ

جملاتی از کلمه خدنگ

هوس را هم زند، خوانم اگر کل را سیه گیسو؛ طمع بر من تند، گویم اگر مثل را خدنگ افگن!
گزین کرد جوشن گذاری خدنگ که آهن شدی پیش او نرم و سنگ
که هر که چشم حسد بر تو زد بخواهد دوخت زحل ز برج کمان چشم او به تیر خدنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم