مزاولت

لغت نامه دهخدا

مزاولت. [ م ُ وَ ل َ ] ( از ع ، مص ) اشتغال ورزیدن در کاری و مروسیدن و رنج کشیدن در آن و اراده کاری کردن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مزاولة. کوشش در چیزی و رسیدن به کار. ( ناظم الاطباء ). خو کردن به کاری. عادت کردن به چیزی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : شرف مردی را بدان توان شناخت که از ملابست اعمال دون و مزاولت امور حقیره اجتناب نماید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا منسوب به جالینوس ).
مزاولة. [ م ُ وَ ل َ ] ( ع مص ) اشتغال ورزیدن در کاری مروسیدن و رنج کشیدن در آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). با چیزی واکوشیدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). زِوال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) || با کسی واکوشیدن. ( دهار ). || اراده کاری کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).و رجوع به مزاولت و مزاوله شود. یقال : زاوله مزاولةو زوالا؛ أی عالجه و حاوله و طالبه. ( ناظم الاطباء ). || چیزی را با چیزی قرین کردن. ( غیاث ).

فرهنگ معین

(مُ وِ لَ ) [ ع . مزاولة ] (مص ل . ) به کاری اشتغال ورزیدن .

فرهنگ عمید

۱. اشتغال به کاری داشتن.
۲. ممارست در کاری.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بکاری اشتغال ورزیدن . ۲ - ممارست کردن در کاری ورزیدن . ۳ - اراد. کاری کردن . ۴ - ( اسم ) اشتغال بکاری . ۵ - ممارست .
اشتغال ورزیدن در کاری

ویکی واژه

مزاولة
به کاری اشتغال ورزیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت فال زندگی فال زندگی