صبیان

لغت نامه دهخدا

صبیان. [ ص َ ب َ ] ( ع اِ ) تثنیه صباست. ( منتهی الارب ).
صبیان. [ ص ِ ] ( ع اِ ) قسمی شپش که در مژگان پدید آید و آن غیر قردة و غیر قمقام است که آن دو نیز در مژگان پدید شوند. این شپش سخت خرد و سپید باشد و اندر بن مژگان پیدا شود. ( از ذخیره خوارزمشاهی نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). ظاهراً این کلمه صئبان است ، ج ِ صؤابه. رجوع به صؤابه شود.
صبیان. [ ص ِ ] ( ع اِ ) ج ِ صبی است. ( ترجمان علامه جرجانی ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). در غیاث آرد: بضم نیز آمده است.
- نصاب الصبیان ؛ منظومه ای است در لغت عربی به فارسی تألیف ابونصر فراهی.
صبیان. [ ص ُب ْ بیا ] ( اِ ) ج ِ صُبّی. رجوع به صبی و صابئین شود.
صبیان.[ ص َ بی یا ] ( ع اِ ) تثنیه صَبی. دو کناره زنخ.

فرهنگ معین

(ص ) [ ع . ] (اِ. ) جِ صبی ، کودکان ،اطفال .

فرهنگ عمید

کودکان.

فرهنگ فارسی

کودکان، جمع صبی
( اسم ) جمع صبی کودکان اطفال .
تثنیه صبی دو کناره نخ

ویکی واژه

جِ صبی ؛ کودکان، اطفال.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم