تاه

لغت نامه دهخدا

تاه. ( اِ ) عدد فرد. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). عدد فرد را هم گفته اند که در مقابل جفت است. ( برهان ). بمعنی تاه یعنی طاق که عدد فرد باشد. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( از ناظم الاطباء ). || فرد و یک و تک. ( فرهنگ نظام ) :
بسا شها که نیارد ز خرد جوی گذشت
تو چند راه گذشتی ز چند بحر به تاه.فرخی ( از انجمن آرا ).همتاه شه شرق ز کس نشنود این ماه
زیرا ملک الشرق ز همتاهان تاه است.سوزنی ( از فرهنگ جهانگیری ).رجوع به «تا» و «طاق » شود. || بمعنی ته و لای هم آمده است چنانکه گویند یک تاه و دوتاه یعنی یک لای و دولای. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). بمعنی توی آید. و تاء و تو و ته و لا مترادف اینند. ( شرفنامه منیری ). طبقه و لا و تاه. ( از فرهنگ نظام ).
- دوتاه ؛ دولا. خم. خمیده :
آسمان خواهد کایوان سرای تو بود
زین سبب طاق مثالست و کمان پشت دوتاه.فرخی.قامت دوتاه کردی ،یکتا شود، مباش
همتای دیو، تا نروی در جهان دوتاه.سوزنی.شعله صبح از آفتاب دورنگ
درزد آتش به آسمان دوتا.انوری.رجوع به تا شود.
|| تای. نظیر. مانند. شبیه. مثل. چون همتاه ، همتای و همتاهان. رجوع به «تا» و «تای » شود. || زنگی باشد که بر روی شمشیر و امثال آن نشیند. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ). و رجوع به فرهنگ رشیدی و انجمن آرا و آنندراج و ناظم الاطباء و فرهنگ نظام شود. || تفسیر لفظی است که آن را بعربی مَحض گویند... ( برهان ). محض. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(اِ. ) زنگی که بر روی شمشیر و امثال آن نشیند.
(اِ. ) ۱ - لای . ۲ - فرد.

فرهنگ عمید

= تا۲
= داغداغان
= تار١
= تا٣

فرهنگ فارسی

( اسم )زنگی باشد که بر روی شمشیر و امثال آن نشیند.

دانشنامه عمومی

تاه (شیمی). تاه در شیمی مرحله ای است که در آن یک مولکول شکل گرفته یا صورت بندی می شود. این مرحله را می توان با خودگردهم آیی درون مولکولی یا نوعی از خودگردهم آیی مولکولی هم توصیف کرد، جایی که مولکول از طریق تعاملات غیر - کووالانسی مثل پیوند هیدروژنی و نیروی واندروالسی برای تشکیل شکل بخصوصی هدایت می شود.

ویکی واژه

زنگی که بر روی شمشیر و امثال آن نشیند.
لای.
فرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم