تژ. [ ت ِ ] ( اِ ) دندان کلیددان بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 180 ). و رجوع به تز و تژده و تژه در همین لغت نامه شود. || برگ درخت نوبرآمده و گیاه نورسته را گویند و آن را به عربی حقل بر وزن عقل نامند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). برگ گیاه نوبرآمده بود. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). برگ درخت نوبرآمده. ( انجمن آرا ). برگ گیاه که از نو برآید. ( شرفنامه منیری ): الاحقال ؛ تژ بیاوردن کشت. ( تاج المصادر بیهقی ). || مرغکی باشد حقیر جثه و آواز حزینی هم دارد و عربان صعوه خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). مرغکی باشد کوچک جثه. ( فرهنگ جهانگیری ). صعوه. ( انجمن آرا ). مرغی کوچک که آواز حزین دارد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تز شود.
فرهنگ معین
(تِ ) (اِ. ) برگ درخت یا گیاه نورسته .
فرهنگ عمید
۱. برگی که تازه از بغل شاخۀ درخت روییده باشد، برگ درخت، تُنده، تُنزه. ۲. گیاهی که تازه سر از خاک درآورده باشد، گیاه نورسته، جوانه. =تژ زدن: (مصدر لازم ) ‹تیج زدن› [قدیمی] جوانه زدن، سر از خاک درآوردن گیاه.
فرهنگ فارسی
( اسم )۱-برگ درخت یا گیاه نو رستهجوانه. ۲-گیاهی که تازه سر از خاک بر آورده باشد. دندان کلیددان بود .